بتازگی یافتههای علمی از نحوه به هلاکت رسیدن قوم لوط در رسانهها منتشر شده است که برخورد شهاب سنگ را عامل نابودی میداند.
به گزارش
تابناک همدان، در قرآن کریم بیست و هفت مرتبه از حضرت لوط (علیه السلام) سخن به میان آمده وشرحی بر عذاب قوم لوط در قرآن نیز آمده است.
یافتههای جدید علمی بر نحوه هلاکت قوم لوطدانشمندان میگویند انفجار یک شهابسنگ ۵۰ متری عامل ویرانی عظیم شهر باستانی منسوب به قوم لوط در ۳۶۰۰ سال پیش بوده است.
حفاریهای جدید باستانشناسی در شهر تلالحمام واقع در غرب اردن کنونی نشان میدهد یک حادثه کیهانی باعث شده است تا حدود ۳۶۵۰ سال پیش این شهر ساحلی در نزدیکی دریای مرده به طور کامل نابود شود. محققان تخمین میزنند انفجار این شهابسنگ قدرت تخریبی معادل ۱۰۰۰ برابر قویتر از بمب اتمی هیروشیما ایجاد کرده است.
تجزیه و تحلیل شواهد برجای مانده در ویرانههای تپه باستانی تلالحمام نشان میدهد یک شهابسنگ به عرض تقریبا ۵۰ متر در ارتفاع ۴ کیلومتر بالاتر از سطح زمین منفجر شده است و پس از یک نور خیرهکننده، موجی از گرمای ۲ هزار درجه ایجاد کرده است.
حرارت ایجاد شده به حدی بوده است که بلافاصله بدنههای چوبی خانهها را سوزانده و اشیاء فلزی مانند شمشیر، نیزه و حتی سازههای سفالی و آجری را ذوب کرده است. با این حال این همهی تخریب نبوده، چند ثانیه بعد یک موج شوک انفجار عظیم از راه رسیده و همه چیز از جمله مجموعه کاخ ۵ طبقه با دیواری مستحکم به ضخامت ۴ متر را ویران کرده است.
داستان قوم لوط در قرآن
قرآن کریم داستان این پیامبر بزرگ الهى و قومش را با این سخن آغاز مى کند که» قوم لوط فرستادگان خدا را تکذیب کردند «سپس به دعوت حضرت لوط اشاره مى کند که هماهنگ با کیفیت دعوت دیگر پیامبران گذشته است و مى فرماید:» در آن هنگام که برادرشان لوط به آنان گفت: آیا تقوا پیشه نمى کنید؟!
کتاب “قصههای قرآن” با موضوع «تاریخ انبیأ از آدم تا خاتم» در ادامه ماجرای قوم لوط آورده است: لحن گفتار و دلسوزى عمیق و فوق العاده آن حضرت نشان مى داد که، چون یک برادر سخن مى گوید، سپس افزود:» من براى شما پیامبرى امین هستم اکنون که چنین است تقواى الهى پیشه کنید و از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید.
فکر نکنید که این دعوت، وسیله اى براى آب و نان است و یک هدف مادى را تعقیب مى کند. نه» من کمترین پاداشى از شما نمى خواهم چرا که اجر و پاداشم تنها بر پروردگار عالمیان است.
سپس به انتقاد از اعمال ناشایست و بخشى از انحرافات اخالقى آنان مى پردازد و از آنجا که مهمترین انحراف آنان، هم جنس گرایى بود بر این مسئله تکیه کرد و گفت:» آیا در میان جهانیان.
شما به سراغ جنس ذکور مى روید؟! «و همجنس بازى مى کنید. آیا این عمل زشت و ننگین نیست؟ سپس افزود:» شما همسرانى را که خدا برایتان آفریده است رها مى کنید؟ شما قوم تجاوزگرى هستید «اما آن مردم خود سر، در جواب لوط گفتند:» اى لوط! اگر دست از این سخنان برندارى، از این سرزمین تبعید خواهى شد و تو را بیرون خواهیم کرد، سخنان تو فکر ما را به هم مى ریزد و آرامش ما را به هم مى زند ما حتى حاضر به شنیدن این حرفها نیستیم و اگر همچنان ادامه دهى، کمترین مجازات تو تبعید از این سرزمین است. این جمعیت فاسد، گروهى از افراد پاک
را که مزاحم اعمال زشت خود مى دیدند، قبال از شهر و آبادى خود بیرون رانده بودند، لوط را نیز تهدید کردند که اگر راه خود را ادامه دهى، تو نیز به همان سرنوشت گرفتار خواهى شد.
نزول فرشتگان عذاب بر قوم لوط
لوط که چنان دید از خدا خواست تا او را بر آن مردم مفسد یاری کند و خود و خاندانش را از رفتار زشت آنان نجات بخشد و عذاب دردناک خود را بر ایشان بفرستد. خدای سبحان نیز دعای پیغمبر خود را مستجاب فرمود. چند تن از فرشتگان مأمور عذاب، قبل از آنکه به مأموریت خود بیایند، به سرزمینی که ابراهیم در آن بود برای بشارت ابراهیم به تولد فرزندانش رفتند.
توضیح اینکه ابراهیم پس از تبعید به شام، دعوت مردم به خدا و مبارزه باشرک و بت پرستی را ادامه میداد، حضرت لوط که از پیامبران بزرگ بود نیز در عصر او میزیست و احتمالا از سوی او مأموریت یافت که برای تبلیغ و هدیات گمراهان به یکی از مناطق شام (شهرهای سدوم) سفر کند.
ابراهیم از وضع میهمانان فهمید که آنان برای کار مهمی میروند و تنها برای بشارت تولد فرزند نزد او نیامده اند، چرا که برای چنین بشارتی یک نفر کافی بود و یا به خاطر عجلهای که در حرکت داشتند احساس کرد مأموریت مهمی دارند.
قرآن داستان برخورد آنان با ابراهیم را بیان میکند و میفرماید: هنگامی که فرستادگان ما با بشارت به سراغ ابراهیم آمدند (و او را به تولد اسحاق و یعقوب بشارت دادند) افزودند، ما اهل این شهر و آبادی را (اشاره به شهرهای قوم لوط) هلاک خواهیم کرد چرا که اهل آن ظالم و ستمگرند».
هنگامی که ابراهیم این سخن را شنید نگران لوط، پیامبر بزرگ خدا شد و گفت: «در این آبادیها لوط است». سرنوشت او چه خواهد شد؟
آنان فوری در پاسخ او گفتند: نگران مباش. «ما به کسانی که در این سرزمین هستند آگاهتر هستیم».
سپس گفتند: «ما لوط و خانواده اش را نجات خواهیم داد، جز همسرش که در میان قوم باقی خواهد ماند»!
سپس گفتند: «ای ابراهیم! از این موضوع در گذر و درباره عذاب قوم لوط با ما مجادله مکن و درصدد آمرزش و نجات آنان مباش».
فرشتگان از خانه ابراهیم بیرون آمدند و به سوی قوم لوط روانه شدند، هنگامی که لوط در بیرون شهر به زراعت مشغول بود بر او وارد شدند و سلام کردند، لوط که نگاهش به آن چهرههای زیبا افتاد و از طرفی مردم زشت کار شهر را میشناخت، پیش خود فکر کرد که اگر اینان به شهر وارد شوند مردم آن شهر دست از اینها بر نمیدارند. از این رو برای محافظت آنان ازشهر آن مردم به فکر افتاد که آنان را به خانه خود ببرد. پس تعارف کرد که به منزل او روند و آنان نیز پذیرفتند. (در غالب روایات تعداد آن فرشتگان چهار نفر ذکر شده به نامهای: میکائیل، جبرئیل، اسرافیل و کروبیل که همگی به صورت جوانانی زیبا صورت و خوش لباس وارد شدند).
حضرت لوط به طرف منزل راه افتاد و میهمانان نیز پشت سرش به راه افتادند، هنوز چند قدمی نرفته بود که پشیمان شد و به فکر افتاد که این چه کاری بود که انجام دادم؟ اینان را نزد قومی میبرم که خود به وضعشان آگاه ترم. افکار سختی او را احاطه کرد و از پیشنهادی که کرده بود به شدت ناراحت شد، طوری که خداوند متعال میفرماید: «از آمدن فرشتگان [به طرف منزل]ناراحت شد و دلتنگ گردید و با خود گفت: امروز برای من روز بسیار سخت و پر شری است».
در همین افکار بود که برگشت و به آنان گفت: «این را بدانید که شما نزد مردمان پست و شروری میآیید».
خداوند به فرشتگان دستور داده بود که تا این پیامبر، سه بار شهادت بر بدی و انحراف این قوم ندهد، آنان را مجازات نکنند. فرشتگان، شهادت لوط را در اثنای راه سه بار شنیدند. جبرئیل بعد از سخن لوط که گفت: شما نزد مردمانی شرور میروید گفت: «این یک مرتبه».
سپس مقداری راه رفتند و برای بار دوم به آنان گفت: به راستی که شما نزد بد مردمی میروید!
جبرئیل گفت: «این دو مرتبه»
هنگامی که به دروازه شهر رسید برای سومین بار برگشت و به آنان گفت: «همانا شما نزد بد مردمی میآیید!».
جبرئیل نیز گفت: «این سه مرتبه».
سپس وارد شهر شد و میهمانان نیز پشت سرش وارد شدند تا به خانه رسیدند. همسر لوط که زنی بی ایمان و هم عقیده قوم خود بود، چون از ورود این میهمانان زیبا آگاه شد، بر بالای بام رفت و فریاد کشید، روایتی است که آن زن نخست سوت زد، اما کسی نشنید و سپس با روشن کردن آتش و بلند شدن دود مردم فهمیدند که برای لوط میهمان آمده است و به طرف خانه او حرکت کردند و در راه به یکدیگر بشارت میدادند.
لوط که سر و صدای آنان را شنید در وحشت عجیبی فرو رفت و سخت پریشان شد سپس در مقابل آنان ایستاد و گفت: «اینها میهمانان من هستند. آبروی مرا نریزید» و موجب ننگ و رسوایی من نشوید. سپس اضافه کرد، بیایید و «از خدا بترسید و مرا در برابر میهمانانم شرمنده نسازید».
ولی قوم لوط با کمال گستاخی در پاسخ او گفتند: «مگر ما به تو نگفتیم که کسی را به میهمانی نپذیری و به خانه خود راه ندهی». چرا خلاف کردی و به گفته مال عمل نکردی؟!
این بدان جهت بود که قوم لوط، افرادی خسیس و بخیل بودند و هرگز کسی را به خانه خود میهمان نمیکردند. از قضا شهرهای آنان در مسیر قافلهها بود و برای این که کسی در آنجا توقف نکند این عمل زشت را با بعضی از واردین انجام داده بودند که کم کم برایشان به صورت عادت درآمده بود، لذا هرگاه لوط پیامبر با خبر میشد که شخص غریبی به آن سرزمین وارد شده است برای این که گرفتار چنگال آنها نشود او را به خانه خود دعوت میکرد. اما آنان پس از آنکه از این جریان با خبر شدند، خشمگین گشتند و با صراحت به او گفتند: حق نداری بعد از این میهمانی به خانه خود راه دهی!
به هر حال لوط که این جسارت و وقاحت را دید از طریق دیگری وارد شد تا شاید بتواند آنان را از خواب غفلت و مستی انحراف و ننگ بیدار سازد، پس به آنان گفت: چرا شما راه انحراف را میپیمایید و برای اشباع غریزه جنسی از راه مشروع وارد نمیشوید؟ «اینها دختران من هستند (آماده ام آنها را به ازدواجتان در آورم) اگر شما میخواهید کار صحیحی انجام دهید راه این است»
بدون شک دختران لوط در برابر آن جمعیت تعداد محدودی بودند، ولی هدف لوط این بود که با آنان اتمام حجت کند و بگوید من تا این اندازه آماده فداکاری برای حفظ حیثیت مهمانان خویش و نجات شما از منجلاب فساد هستم. پیداست که لوط نمیخواست دختران خود را به ازدواج مشرکان گمراه درآورد بلکه هدفش این بود که بیایید و ایمان بیاورید و بعد هم دختران خود را به ازدواج شما در میآورم (۳۳۰).
ولی آن قوم بی شرم پاسخ دادند که تو خود بهتر میدانی که ما تمایلی به دختران تو نداریم و مسلما میدانی که ما چه چیزی میخواهیم.
لوط که در کمال اندوه فرو رفته بود و فشار روحی سختی او را آزار میداد، ناله غربت و تنهایی سر داد و از جان و دل فریاد برآورد و گفت: «ای کاش در برابر شما قدرتی میداشتم [تا از میهمانانم دفاع کنم و شما خیره سران را درهم بکوبم]یا تکیه گاه حکمی از قوم و عشیره و پیروان قوی و نیرومندی در اختیار من بود تا با کمک آنها بر شما منحرفان چیره شوم!».
در حدیث آمده که پس از [این فرمایش]لوط، خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد جز آنکه او را در میان قوم و قبیلهای نیرومند مبعوث کرد.
امام صادق (علیه السلام) نیز فرمود: هنگامی که لوط این سخن را بر زبان جاری کرد جبرئیل گفت:ای کاش لوط میدانست که هم اکنون چه نیرویی در خانه دارد!
معرفی فرشتگان عذاب
سرانجام هنگامی که مأمورین الهی نگرانی شدید لوط را دیدند، پرده از اسرار کار خود برداشتند و به او گفتند: «ای لوط! ما فرستادگان پروردگار تو هستیم، پس نگران مباش و بدان که آنان هرگز دسترسی به تو پیدا نخواهند کرد!»
در آیه شریفه دیگری چنین آمده: «آنان قصد تجاوز به میهمانان لوط را داشتند، ولی ما چشم هایشان را نابینا ساختیم».
در بعضی از روایات نیز آمده است که یکی از فرشتگان مشتی خاک به صورت آنان پاشید و آنان نابینا شدند. این مطالب حاکی از آن است که قوم لوط به اراده پروردگار بینایی خود را از دست دادند و قادر به حمله نبودند و برای بازگشت از خانه ناچار شدند دستها را به دیوار خانه بگذارند تا در خانه را پیدا کنند.
مردم دیگر، که آن وضع را مشاهده کردند، هول و وحشتی عجیب در دلشان افتاد و برگشتند، اما لوط را تهدید کردند و گفتند که، چون صبح شود نتیجه این کار خود را خواهی دید. سپس با یکدیگر پیمان بستند که اگر صبح شود یک نفر از خانواده لوط را زنده نگذارند.
در تاریخ طبری نقل شده است که به همدیگر میگفتند: لوط ما را با مردمی ساحر و جادوگر مواجه ساخت. آنگاه به تهدید به لوط گفتند: تو برای ما افراد ساحر میآوری تا ما را سحر و جادو کنند، باشد تا فردا صبح شود آن وقت خواهی دید!
عاقبت قوم لوط
لوط که خیالش آسوده و پریشانیش برطرف شده بود، دیگر به سخنان تهدیدآمیز آنان اعتنایی نکرد و خود را به میهمانان رسانید و از آنجایی که حوصله اش را دست آن مردم تنگ شد و کاسه صبرش لبریز شده بود، میخواست تا هر چه زودتر از دست آن مردم بدکار نجات یابد و عذاب دردناک آنها را به چشم ببیند. از این رو از روی خواهش، از جبرئیل درخواست کرد و گفت: «اکنون که برای عذاب این قوم آمده اید، پس شتاب کنید و هر چه زودتر نابودشان گردانید!».
جبرئیل در پاسخ گفت: «زمان هلاکت و نابودی ایشان صبح است»؛ و به دنبال آن برای دلداری او این جمله را افزود و گفت: «آیا صبح نزدیک نیست؟».
سپس به او دستور دادند که «همین امشب در دل تاریکی، خانواده ات را بردار و از این سرزمین بیرون برو، ولی مواظب باشید که هیچ یک از شما هنگام خروج از شهر به پشت سرش نگاه نکند. تنها کسی که از این دستور تخلف خواهد کرد و به همان عذاب قوم گناهکار میرسد، همسر تو است».
سرانجام لحظه عذاب فرا رسید و به انتظار لوط پیامبر پایان داد؛ همان گونه که قرآن میفرماید: «هنگامی که فرمان ما فرا رسید، آن سرزمین را زیر و رو کردیم و بارانی از سنگ و سنگریزه بر سر آنان فرو ریختیم».
هنگامی که عذاب فرا رسید، شهر سدوم و سرزمینهای آن قوم به صورت تل خاک و بیابان در آمده بود و اثری از آنان که به قول بعضی چهار هزار نفر بودند، بر جای نمانده بود. این باران سنگ چنان سریع و پی در پی بود که گویی سنگها بر هم سوار میشدند، اما تصور نکنید که این سنگها مخصوص قوم لوط بودند بلکه: «این عذابی است که از هیچ قوم و جمعیت و گروه ستمکار و ظالمی دور نیست».
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیه فرموده اند: «هر کس عمل قوم لوط را حلال بداند و از دنیا برود، دچار همان عذاب خواهد شد و به همان سنگریزهها خواهند سوخت، ولی مردم نمیبینند».
منبع: شفقنا