آسمان امشب چرا بابای من در کوچه نیست
ناله و آه و فغانت آسمان از بهر چیست ؟
گو چرا دیگر نمیآید صدای پای او ؟
نیست آیا دیگر امشب فکر من بابا ؟ بگو
من یتیم او مرا هرگز نمیبردش زیاد
نامه دلتنگی اَم را میسپارم دست باد
در خرابه کودکان مانند من در انتظار
پیرمردی ناتوان و گوژپشت و بیقرار
تا گذارد نان و خرما در دهانم آسمان
تا کند من را نوازش با دو دستی مهربان
تا شود سنگ صبور مرد ویرانه نشین
میزنند بوسه ملائک جای پایش در زمین
کودکم ، امشب نه تو ، یک کهکشان دلتنگ اوست
انجم و شمس و قمر در آسمان دلتنگ اوست
اولین مظلوم عالم ، همسر یاس سپید
مهربان بود و چرا نامهربانی بدید؟
او علی و عالی و اول یل این روزگار
شیرمرد و کوه پیکر ، عادل و نیکو تبار
چون کریمانه بداد اندر نماز انگشتری
سائلی را او نشان دادش چه زیبا مهتری
تیر از پایش درآوردند هنگام نماز
چونکه با معشوق بودش غرق در راز و نیاز
کرده است در جنگ وصفش اینچنین پروردگار
لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
چون بیامد تیغ زهرآلود بر فرقش فرود
دید معشوق و نوای رستگاری را سرود
کودکم دانی فغان و ناله اَم از بهر چیست ؟
چونکه بابایت علی امشب دگر در کوچه نیست
شیما السادات معین زاده میرحسینی
انتهای پیام/*