کد خبر: ۱۰۱۲۱۲۴
تاریخ انتشار: ۰۶ آذر ۱۴۰۰ - ۱۸:۲۹ 27 November 2021
 انسان همیشه طالب آن چیزی است که ندارد و این خیلی عجیب است. هرچیزی را تا ندارد خواهان آن است. وقتی همان چیز را دارا شد، دلزدگی برایش پیدا می‌شود، چرا؟ این یک امر غیرمنطقی است که در طبیعتِ یک موجود، میل به چیزی وجود داشته باشد، ولی وقتی به آن برسد، خواهان آن نباشد و آن را از خود طرد کند.

به گزارش تابناک همدان، استاد مطهری در کتاب انسان کامل، با ذکر یک مثال به مساله خداشناسی انسان میپردازد و درباره رابطه انسان و عاشقی و انسان ودلزدگی آورده است: انسان همیشه طالب آن چیزی است که ندارد» و این خیلی عجیب است. هرچیزی را تا ندارد خواهان آن است. وقتی همان چیز را دارا شد، دلزدگی برایش پیدا می‌شود، چرا؟ این یک امر غیرمنطقی است که در طبیعتِ یک موجود، میل به چیزی وجود داشته باشد، ولی وقتی به آن برسد، خواهان آن نباشد و آن را از خود طرد کند.

شخصی می‌گفت: در یکی از موزه‌های خارجی مشغول تماشا بودم، مجسمه یک زن جوان بسیار زیبایی را دیدم که روی یک تختخواب خوابیده است و جوان بسیار زیبایی یک پایش روی تخت و پای دیگرش روی زمین و رویش را برگردانده است، مثل کسی که دارد فرار می‌کند. معنایش را نفهمیدم که آن پیکرتراش از تراشیدن این دو پیکر (پیکر‌های زن و مرد جوان، آنهم نه در حال معاشقه بلکه در حال گریز مرد جوان از زن) چه مقصودی داشته است. از افرادی که وارد بودند توضیح خواستم، گفتند این، تجسم فکر معروف افلاطون است که می‌گوید: انسان هر معشوقی که دارد، ابتدا با یک جذبه و عشق و ولع فراوان به سوی او می‌رود. ولی همینکه به وصال رسید، عشق در آنجا

دفن می‌شود. وصال مدفن عشق است و آغاز دلزدگی و تنفر و فرار.

چرا این‌طور است؟ این مسئله یک امر غیرطبیعی و غیرمنطقی به نظر می‌رسد.

اما آن‌هایی که دقیقتر در این مسئله فکر کرده‌اند آن را حل کرده‌اند، گفته‌اند: مسئله این است که انسان آنچنان موجودی است که نمی‌تواند عاشق «محدود» باشد، نمی‌تواند عاشق فانی باشد، نمی‌تواند عاشق شیئی باشد که به زمان و مکان محدود است. انسان عاشق کمال مطلق است و عاشق هیچ چیز دیگری نیست؛ یعنی عاشق ذات حق است، عاشق خداست. همان کسی که منکر خداست، عاشق خداست.

حتی منکرین خدا که به خدا فحش می‌دهند، نمی‌دانند که در عمق فطرت خود عاشق کمال مطلق‌اند، ولی راه را گم کرده‌اند، معشوق را گم کرده‌اند.

محیی الدین عربی می‌گوید: «ما احَبَّ احَدٌ غَیرَ خالِقِهِ» هیچ انسانی غیر از خدای خودش را دوست نداشته است و هنوز در دنیا یک نفر پیدا نشده که غیر خدا را دوست داشته باشد. «وَ لکنَّهُ تَعالَی احْتَجَبَ تَحْتَ اسْمِ زَینَبَ وَ سُعادَ وَ هِنْدٍ وَ غَیرِ ذلِک» لکن خدای متعال در زیر این نام‌ها پنهان شده است [۱]. مجنون خیال می‌کند که عاشق لیلی است؛ او از عمق فطرت و وجدان خودش بی‌خبر است. لهذا محیی الدین می‌گوید: پیغمبران نیآمده‌اند که عشق خدا و عبادت خدا را به بندگان یاد دهند، این فطری هر انسانی است، بلکه آمده‌اند که راه‌های کج و راست را نشان دهند؛ آمده‌اند بگویندای انسان! تو عاشق کمال مطلقی، خیال می‌کنی که پول برای تو کمال مطلق است، خیال می‌کنی که جاه برای تو کمال مطلق است، خیال می‌کنی که زن برای تو کمال مطلق است؛ تو چیزی غیر از کمال مطلق را نمی‌خواهی، ولی اشتباه می‌کنی؛ پیامبران آمده‌اند که انسان را از اشتباه بیرون بیاورند.

درد انسان آن درد خدایی است که اگر پرده‌های اشتباه از جلو چشمش کنار رود و معشوق خود را پیدا کند، به صورت همان عبادت‌های عاشقانه‌ای در می‌آید که در علی علیه السلام سراغ داریم.

چرا قرآن می‌گوید: الا بِذِکرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلوبُ [۱]بدانید که منحصراً و منحصراً («بِذِکرِ الله» که مقدم شده است، علامت انحصار است) با یک چیز قلب بشر آرام می‌گیرد و از اضطراب و دلهره نجات پیدا می‌کند و آن یاد خدا و انس با خداست.

قرآن می‌گوید اگر بشر خیال کند که با رسیدن به ثروت و رفاه به مقامِ آسایش می‌رسد و از اضطراب و ناراحتی و شکایت بیرون می‌آید، اشتباه کرده است. قرآن نمی‌گوید نباید دنبال این‌ها رفت، می‌گوید این‌ها را باید تحصیل کرد، اما اگر خیال کنید این‌ها هستند که به بشر آسایش و آرامش می‌دهند و وقتی بشر به این‌ها رسید احساس می‌کند که به کمال مطلوب خود نائل شده است، اشتباه می‌کنید؛ منحصراً با یاد خداست که دل‌ها آرامش پیدا می‌کند. بسیاری از مکتب‌ها تکیه‌شان روی دور ماندن انسان از اصل خود [ است.

مکتب‌های دیگری هستند که تکیه‌شان روی درد انسان برای خلق خدا است، نه درد انسان برای خدا. حتی بعضی می‌گویند درد انسان برای خدا یعنی چه؟! مثلًا در یکی از مجلات بحث‌هایی طرح شده است تحت عنوان «خدا یا انسان؟» یکی می‌گوید: خدا، دیگری می‌گوید: انسان و سومی می‌گوید: خدا و انسان. ولی من کسی را ندیدم که بگوید: خدا و انسان از یکدیگر جدا نیست، تا خدا نباشد انسان هم نیست. تا آن درد خدایی‌ای را که در انسان است نشناسیم و تا انسان به سوی خدا نرود، درد انسانی او هم به جایی نخواهد رسید. انسانیت، درد خداست. درد انسان از درد خدا [داشتن [ است.

منبع: انتخاب شفقنا از کتاب انسان کامل
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار